fa_obs/content/23.md

43 lines
4.8 KiB
Markdown
Raw Permalink Blame History

This file contains invisible Unicode characters

This file contains invisible Unicode characters that are indistinguishable to humans but may be processed differently by a computer. If you think that this is intentional, you can safely ignore this warning. Use the Escape button to reveal them.

This file contains Unicode characters that might be confused with other characters. If you think that this is intentional, you can safely ignore this warning. Use the Escape button to reveal them.

# ۲۳. تولّد عیسی
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-23-01.jpg)
مریم با مردی پارسا و نیک سیرت، بنام یوسف نامزد شده بود. وقتی یوسف متوجّه شد که مریم باردار است، او می دانست که بچه مال او نبود. یوسف نمی خواست که مریم را رسوا و بی آبرو کند، بنابراین تصمیم گرفت که بی سر و صدا از او جدا شود. قبل از اینکه این کار را انجام دهد، فرشته ای در رؤیا بر او ظاهر شد.
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-23-02.jpg)
فرشته به یوسف گفت، “از ازدواج با مریم نگران مباش. کودکی که در رحم اوست از روح القدس است. مریم پسری خواهد زایید و نام او عیسی (که به معنای یهوه نجات می دهد) است، زیرا او مردم را از گناهانشان خواهد رهانید.”
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-23-03.jpg)
بنابراین یوسف با مریم ازدواج کرد و او را به عنوان همسر خود به خانه برد. امّا تا زمانی که بچه به دنیا نیامد، با او همبستر نشد.
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-23-04.jpg)
در آخرین روزهای بارداری مریم، امپراطور روم دستور داد که برای سرشماری، هر شخص می بایست به شهر آباء و اجدادی خود برمی گشت. یوسف و مریم باید مسافت زیادی را از ناصریه به بِیت لَحِم طیّ می کردند، چرا که جدّ ایشان داود و شهر آنها بِیت لَحِم بود.
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-23-05.jpg)
وقتی مریم و یوسف به بِیت لَحِم رسیدند، مکانی برای ماندن نیافتند. تنها جایی که در آن می توانستند بمانند، مکانی برای نگه داشتن حیوانات بود. کودک به دنیا آمد و مادرش او را در آخور خوابانید، چونکه برای او تختی نداشتند. آنها او را عیسی نام نهادند.
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-23-06.jpg)
آن شب، چوپانانی در صحرا گله های خود را نگاهبانی می کردند. ناگهان فرشته ای درمیان ایشان ظاهر شد و وحشت آنها را فرا گرفت. فرشته به آنان گفت، “نترسید، زیرا من مژده ای برای شما دارم. مسیح موعود که خداوند است در بِیت لَحِم به دنیا آمد!”
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-23-07.jpg)
“بروید و دنبال آن کودک بگردید و نوزادی را خواهید یافت که در قنداق پیچیده و در آخور خوابانیده اند.” ناگهان گروه بیشماری از فرشتگان آسمانی به آن فرشته پیوستند. آنان در ستایش خدا می سرائیدند و می گفتند، “خدا را در آسمان جلال باد و بر زمین سلامتی برای مردمی که خدا به آنها لطف دارد!”
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-23-08.jpg)
چوپانان به محلّی که عیسی آنجا بود رسیدند و نوزادی را دیدند که در آخوری خوابیده بود، درست همانگونه که آن فرشته گفته بود. آنها بسیار هیجان زده شدند. مریم نیز بسیار خوشحال بود. چوپانان به نزد گله های خود برگشتند و خدا را به سبب آنچه دیده و شنیده بودند حمد و سپاس می گفتند.
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-23-09.jpg)
چندی بعد، مردانی از مشرق زمین، ستاره ای غیرمعمولی را در آسمان دیدند. آنها تشخیص دادند که پادشاه یهود متولّد شده است. بنابراین، مسافت زیادی را برای دیدن پادشاه پیمودند. آنان به بِیت لَحِم آمدند و خانه ای را که عیسی با والدینش در آن زندگی می کرد یافتند.
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-23-10.jpg)
وقتی آن مردان دانشمند عیسی را با مادرش دیدند، زانو زدند و او را پرستش کردند. آن ها به او هدایای گرانبهایی دادند و سپس به خانه خود بازگشتند.انجیل متی، ۱ و انجیل لوقا، ۲
استانی برگرفته از کتاب مقدّس:_