fa_opcb/16-NEH.usfm

617 lines
82 KiB
Plaintext
Raw Permalink Blame History

This file contains invisible Unicode characters

This file contains invisible Unicode characters that are indistinguishable to humans but may be processed differently by a computer. If you think that this is intentional, you can safely ignore this warning. Use the Escape button to reveal them.

This file contains Unicode characters that might be confused with other characters. If you think that this is intentional, you can safely ignore this warning. Use the Escape button to reveal them.

\id NEH - Biblica® Open Persian Contemporary Bible
\rem Copyright © 1995, 2005, 2018, 2022 by Biblica, Inc.
\h نحمیا
\toc1 نحمیا
\toc2 نحمیا
\toc3 نحمیا
\mt1 نحمیا
\ie
\c 1
\p
\v 1 گزارش نحمیا، پسر حکلیا:
\p در ماه کیسلو، در بیستمین سال سلطنت اردشیر، وقتی در کاخ سلطنتی شوش بودم،
\v 2 یکی از برادران یهودی‌ام به اسم حنانی با چند نفر دیگر که تازه از سرزمین یهودا آمده بودند، به دیدنم آمدند. از ایشان دربارهٔ وضع کسانی که از تبعید بازگشته بودند و نیز اوضاع اورشلیم سؤال کردم.
\p
\v 3 آنها جواب دادند: «ایشان در شدت تنگی و خواری به سر می‌برند. حصار شهر هنوز خراب است و دروازه‌هایش سوخته شده است.»
\p
\v 4 وقتی این خبر را شنیدم، نشستم و گریه کردم. از شدت ناراحتی روزه گرفتم و در تمام این مدت در حضور خدای آسمانها مشغول دعا بودم.
\p
\v 5 در دعا گفتم: «ای خداوند، خدای آسمانها! تو عظیم و مهیب هستی. تو در انجام وعده‌های خود نسبت به کسانی که تو را دوست می‌دارند و دستورهای تو را اطاعت می‌کنند، امین هستی.
\v 6-7 \vp ۶و۷\vp* به من نظر کن و دعای مرا که دربارهٔ بندگانت، قوم اسرائیل، شب و روز به حضور تو تقدیم می‌کنم، بشنو. اعتراف می‌کنم که ما به تو گناه کرده‌ایم! بله، من و قوم من مرتکب گناه بزرگی شده‌ایم و دستورها و احکام تو را که توسط خدمتگزار خود موسی به ما دادی، اطاعت نکرده‌ایم.
\v 8 اینک این سخنان خود را که به موسی فرمودی به یاد آور: ”اگر گناه کنید، شما را در میان امتها پراکنده خواهم ساخت.
\v 9 اما اگر به سوی من بازگردید و از احکام من اطاعت کنید، حتی اگر در دورترین نقاط جهان به تبعید رفته باشید، شما را به اورشلیم باز خواهم گرداند. زیرا اورشلیم، مکانی است که برای سکونت برگزیده‌ام.“
\p
\v 10 «ما خدمتگزاران تو هستیم؛ همان قومی هستیم که تو با قدرت عظیمت نجاتشان دادی.
\v 11 ای خداوند، دعای مرا و دعای سایر بندگانت را که از صمیم قلب به تو احترام می‌گذارند، بشنو. التماس می‌کنم حال که نزد پادشاه می‌روم اما دل او را نرم کنی تا درخواست مرا بپذیرد.»
\p در آن روزها من ساقی پادشاه بودم.
\c 2
\p
\v 1-2 \vp ۱و۲\vp* چهار ماه بعد، یک روز وقتی جام شراب را به دست اردشیر پادشاه می‌دادم، از من پرسید: «چرا اینقدر غمگینی؟ به نظر نمی‌رسد بیمار باشی، پس حتماً فکری تو را ناراحت کرده است.» (تا آن روز پادشاه هرگز مرا غمگین ندیده بود.) از این سؤال او بسیار ترسیدم،
\v 3 ولی در جواب گفتم: «پادشاه تا به ابد زنده بماند! وقتی شهری که اجدادم در آن دفن شده‌اند، ویران شده و تمام دروازه‌هایش سوخته، من چطور می‌توانم غمگین نباشم؟»
\p
\v 4 پادشاه پرسید: «درخواستت چیست؟»
\p آنگاه به خدای آسمانها دعا کردم
\v 5 و بعد جواب دادم: «اگر پادشاه راضی باشند و اگر نظر لطف به من داشته باشند، مرا به سرزمین یهودا بفرستند تا شهر اجدادم را بازسازی کنم.»
\p
\v 6 پادشاه در حالی که ملکه در کنار او نشسته بود، با رفتنم موافقت کرده، پرسید: «سفرت چقدر طول خواهد کشید و کی مراجعت خواهی کرد؟» من نیز زمانی برای بازگشت خود تعیین کردم.
\p
\v 7 سپس به پادشاه گفتم: «اگر پادشاه صلاح بدانند، برای حاکمان منطقهٔ غرب رود فرات نامه بنویسند و سفارش مرا به ایشان بکنند تا اجازه بدهند از آن منطقه عبور کنم و به سرزمین یهودا برسم.
\v 8 یک نامه هم برای آساف، مسئول جنگلهای سلطنتی بنویسند و به او دستور بدهند تا برای بازسازی دروازه‌های قلعهٔ کنار خانهٔ خدا و حصار اورشلیم و خانهٔ خودم، به من چوب بدهد.» پادشاه تمام درخواستهای مرا قبول کرد، زیرا دست مهربان خدایم بر سر من بود.
\p
\v 9 وقتی به غرب رود فرات رسیدم، نامه‌های پادشاه را به حاکمان آنجا دادم. (این را هم باید اضافه کنم که پادشاه برای حفظ جانم، چند سردار سپاه و عده‌ای سواره نظام همراه من فرستاده بود.)
\v 10 ولی وقتی سنبلط (از اهالی حورون) و طوبیا (یکی از مأموران عمونی) شنیدند که من آمده‌ام، بسیار ناراحت شدند، چون دیدند کسی پیدا شده که می‌خواهد به قوم اسرائیل کمک کند.
\p
\v 11-12 \vp ۱۱و۱۲\vp* من به اورشلیم رفتم و تا سه روز در مورد نقشه‌هایی که خدا دربارهٔ اورشلیم در دلم گذاشته بود، با کسی سخن نگفتم. سپس یک شب، چند نفر را با خود برداشتم و از شهر خارج شدم. من سوار الاغ بودم و دیگران پیاده می‌آمدند.
\v 13 از دروازهٔ دره خارج شدم و به طرف چشمهٔ اژدها و از آنجا تا دروازهٔ خاکروبه رفتم و حصار خراب شدهٔ اورشلیم و دروازه‌های سوخته شدهٔ آن را از نزدیک دیدم.
\v 14 سپس به دروازهٔ چشمه و استخر پادشاه رسیدم، ولی الاغ من نتوانست از میان خرابه‌ها رد شود.
\v 15 پس به طرف دره قدرون رفتم و از کنار دره، حصار شهر را بازرسی کردم. سپس از راهی که آمده بودم بازگشتم و از دروازهٔ درّه داخل شهر شدم.
\p
\v 16 مقامات شهر نفهمیدند که من به کجا و برای چه منظوری بیرون رفته بودم، چون تا آن موقع دربارهٔ نقشه‌هایم به کسی چیزی نگفته بودم. یهودیان اعم از کاهنان، رهبران، بزرگان و حتی کسانی که باید در این کار شرکت کنند از نقشه‌هایم بی‌اطلاع بودند.
\p
\v 17 آنگاه به ایشان گفتم: «شما خوب می‌دانید که چه بلایی به سر شهر ما آمده است، شهر ویران شده و دروازه‌هایش سوخته است. بیایید حصار را دوباره بسازیم و خود را از این رسوایی آزاد کنیم!»
\p
\v 18 سپس به ایشان گفتم که چه گفتگویی با پادشاه داشته‌ام و چگونه دست خدا در این کار بوده و مرا یاری نموده است. ایشان جواب دادند: «پس دست به کار بشویم و حصار را بسازیم!» و به این ترتیب آمادهٔ این کار خیر شدند.
\p
\v 19 ولی وقتی سنبلط، طوبیا و جشم عرب از نقشهٔ ما باخبر شدند، ما را مسخره و اهانت کردند و گفتند: «چه می‌کنید؟ آیا خیال دارید به ضد پادشاه شورش کنید؟»
\p
\v 20 جواب دادم: «خدای آسمانها، ما را که خدمتگزاران او هستیم یاری خواهد کرد تا این حصار را دوباره بسازیم. ولی شما حق ندارید در امور شهر اورشلیم دخالت کنید، زیرا این شهر هرگز به شما تعلق نداشته است.»
\c 3
\p
\v 1 آنگاه الیاشیب که کاهن اعظم بود به اتفاق کاهنان دیگر، حصار شهر را تا برج صد و برج حنن‌ئیل بازسازی نمودند. سپس دروازه گوسفند را ساختند و درهایش را کار گذاشتند و آن را تقدیس کردند.
\v 2 قسمت دیگر حصار را اهالی اریحا و قسمت بعدی را عده‌ای به سرپرستی زکور (پسر امری) بازسازی کردند.
\p
\v 3 پسران هسناه دروازهٔ ماهی را بر پا کردند. ایشان تیرها و درهای آن را کار گذاشتند و قفلها و پشت‌بندهایش را وصل کردند.
\v 4 مریموت (پسر اوریا و نوه حقوص) قسمت بعدی حصار را تعمیر کرد. در کنار او مشلام (پسر برکیا و نوه مشیزبئیل) و صادوق (پسر بعنا) قسمت دیگر را تعمیر کردند.
\v 5 اهالی تقوع قسمت بعدی حصار را بازسازی نمودند، ولی بزرگان ایشان از کارفرمایان اطاعت نکردند و از کار کردن امتناع ورزیدند.
\p
\v 6 یویاداع (پسر فاسیح) و مشلام (پسر بسودیا) دروازهٔ کُهنه را تعمیر نمودند. ایشان تیرها را نصب کردند، درها را کار گذاشتند و قفلها و پشت‌بندهایش را وصل کردند.
\v 7 در کنار ایشان ملتیا اهل جبعون، یادون اهل میرونوت و اهالی جبعون و مصفه قسمت بعدی حصار را تا مقر حاکم ناحیهٔ غرب رود فرات تعمیر کردند.
\v 8 عزی‌ئیل (پسر حرهایا) که از زرگران بود قسمت بعدی را تعمیر کرد. در کنار او حننیا که از عطاران بود قسمت دیگر حصار را بازسازی نمود. به این ترتیب آنها حصار اورشلیم را تا دیوار عریض تعمیر کردند.
\p
\v 9 قسمت بعدی را رفایا (پسر حور) تعمیر کرد. او شهردار نصف شهر اورشلیم بود.
\v 10 یدایا (پسر حروماف) قسمت دیگر حصار را که نزدیک خانه‌اش بود تعمیر کرد. قسمت بعدی را حطوش (پسر حشبنیا) بازسازی نمود.
\v 11 ملکیا (پسر حاریم) و حشوب (پسر فحت موآب) برج تنورها و قسمت بعدی حصار را تعمیر کردند.
\v 12 شلوم (پسر هلوحیش) و دختران او قسمت بعدی را ساختند. او شهردار نصف دیگر شهر اورشلیم بود.
\p
\v 13 حانون به اتفاق اهالی زانوح «دروازه دره» را ساخت، درها را کار گذاشت و قفلها و پشت‌بندهایش را وصل کرد؛ سپس پانصد متر از حصار را تا دروازۀ خاکروبه تعمیر نمود.
\p
\v 14 ملکیا (پسر رکاب)، شهردار بیت هکاریم، دروازۀ خاکروبه را تعمیر کرد و درها را کار گذاشت و قفلها و پشت‌بندهایش را وصل کرد.
\p
\v 15 شلون (پسر کُلحوزه)، شهردار مصفه، دروازهٔ چشمه را تعمیر کرد و تیرها و درها را کار گذاشت و قفلها و پشت‌بندهایش را وصل کرد. سپس حصار را از حوض سیلوحا که کنار باغ پادشاه بود تا پله‌هایی که به بخش شهر داوود می‌رسید، تعمیر کرد.
\v 16 در کنار او نحمیا (پسر عزبوق)، شهردار نصف شهر بیت‌صور، حصار را تا مقابل آرامگاه داوود و تا مخزن آب و قرارگاه نظامی تعمیر کرد.
\p
\v 17 قسمتهای دیگر حصار توسط این لاویان بازسازی شد:
\p رحوم (پسر بانی) قسمتی از حصار را تعمیر کرد. حشبیا شهردار نصف شهر قعیله، قسمت دیگر حصار را که در ناحیه او واقع شده بود بازسازی نمود.
\v 18 در کنار او بوای (پسر حیناداد) شهردار نصف دیگر قعیله قسمت بعدی را تعمیر نمود.
\v 19 قسمت دیگر حصار را عازر (پسر یشوع) که شهردار مصفه بود از روبروی اسلحه‌خانه تا پیچ حصار تعمیر کرد.
\v 20 قسمت بعدی را باروک (پسر زبای) از سر پیچ حصار تا دروازهٔ خانه الیاشیب کاهن اعظم بازسازی نمود.
\v 21 مریموت (پسر اوریا و نوه هقوص) قسمت بعدی حصار را از دروازهٔ خانهٔ الیاشیب تا انتهای خانه‌اش تعمیر کرد.
\p
\v 22 قسمتهای دیگر حصار توسط این کاهنان بازسازی شد:
\p کاهنانی که از حومهٔ اورشلیم بودند قسمت بعدی حصار را تعمیر کردند.
\v 23 بنیامین، حشوب و عزریا (پسر معسیا و نوه عننیا) قسمت دیگر حصار را که مقابل خانه‌شان قرار داشت تعمیر کردند.
\v 24 بنوی (پسر حیناداد) قسمت دیگر حصار را از خانهٔ عزریا تا پیچ حصار تعمیر کرد
\v 25 و فالال (پسر اوزای) از پیچ حصار تا برج کاخ بالایی پادشاه که نزدیک حیاط زندان است نوسازی کرد. قسمت بعدی را فدایا (پسر فرعوش) تعمیر نمود.
\v 26 خدمتگزاران خانۀ خدا که در عوفل زندگی می‌کردند، حصار را از مشرق دروازۀ آب تا برج بیرونی تعمیر کردند.
\v 27 اهالی تقوع حصار را از برج بیرونی تا دیوار عوفل بازسازی کردند.
\v 28 دسته‌ای از کاهنان نیز قسمتی از حصار را که از «دروازه اسب» شروع می‌شد تعمیر کردند؛ هر یک از ایشان حصار مقابل خانهٔ خود را بازسازی نمودند.
\p
\v 29 صادوق (پسر امیر) هم حصار مقابل خانه خود را تعمیر کرد. قسمت بعدی را شمعیا (پسر شکنیا) نگهبان دروازهٔ شرقی، بازسازی نمود.
\v 30 حننیا (پسر شلمیا) و حانون (پسر ششم صالاف)، قسمتهای بعدی را تعمیر کردند، مشلام (پسر برکیا) حصار مقابل خانهٔ خود را بازسازی کرد.
\v 31 ملکیا که از زرگران بود قسمت بعدی حصار را تا خانه‌های خدمتگزاران خانۀ خدا و خانه‌های تاجران که در مقابل دروازۀ بازرسی قرار داشتند و تا برجی که در پیچ حصار است، تعمیر کرد.
\v 32 زرگران و تاجران بقیه حصار را تا دروازۀ گوسفند بازسازی نمودند.
\c 4
\p
\v 1-2 \vp ۱و۲\vp* وقتی سنبلط شنید که ما یهودیان مشغول تعمیر حصار هستیم به شدت خشمگین شد و در حضور همراهان و افسران سامری، ما را مسخره کرده، گفت: «این یهودیان ضعیف چه می‌کنند؟ آیا می‌خواهند حصار را دوباره بسازند؟ آیا می‌خواهند قربانی تقدیم کنند؟ آیا می‌خواهند در یک روز کار را به پایان برسانند؟ آیا می‌خواهند سنگها را از میان توده‌های خاکروبه زنده کنند، سنگهایی که سوخته شده است؟»
\p
\v 3 طوبیای عَمّونی که در کنار او ایستاده بود با ریشخند گفت: «حصار آنقدر سست است که حتی اگر یک روباه از روی آن رد شود، خراب خواهد شد!»
\p
\v 4 آنگاه من دعا کردم: «ای خدای ما، دعای ما را بشنو! ببین چگونه ما را مسخره می‌کنند. بگذار هر چه به ما می‌گویند بر سر خودشان بیاید. آنها را به سرزمینی بیگانه تبعید کن تا مزه اسیری را بچشند.
\v 5 این بدی ایشان را فراموش نکن و گناهانشان را نبخش، زیرا به ما که حصار را می‌سازیم اهانت کرده‌اند.»
\p
\v 6 پس به بازسازی حصار ادامه دادیم و چیزی نگذشت که نصف بلندی آن تمام شد، چون مردم با اشتیاق زیاد کار می‌کردند.
\p
\v 7 وقتی سنبلط، طوبیا، عربها، عمونی‌ها و اشدودی‌ها شنیدند که کار به سرعت پیش می‌رود و شکافهای دیوار تعمیر می‌شود، بسیار خشمگین شدند،
\v 8 و توطئه چیدند تا به اورشلیم حمله‌ور شده، اغتشاش برپا کنند.
\v 9 ما به حضور خدای خود دعا کردیم و برای حفظ جان خود، در شهر نگهبانانی قرار دادیم تا شب و روز نگهبانی بدهند.
\p
\v 10 از طرف دیگر، کارفرمایان گفتند: «کارگران خسته شده‌اند. آوار آنقدر زیاد است که ما به تنهایی نمی‌توانیم آن را جمع کنیم و حصار را تعمیر نماییم.»
\p
\v 11 در ضمن، دشمنان ما توطئه می‌چیدند که مخفیانه بر سر ما بریزند و نابودمان کنند و کار را متوقف سازند.
\v 12 یهودیانی که در شهرهای دشمنان ما زندگی می‌کردند بارها به ما هشدار دادند که مواظب حملهٔ دشمنان باشیم.
\v 13 پس، از هر خاندان نگهبانانی تعیین کردم و ایشان را با شمشیر و نیزه و کمان مجهز نمودم تا در پشت حصار بایستند و از قسمتهایی که در آنجا حصار هنوز ساخته نشده بود محافظت کنند.
\p
\v 14 سپس با در نظر گرفتن موقعیتی که داشتیم، سران قوم و مردم را جمع کردم و به ایشان گفتم: «از کسی نترسید! فراموش نکنید که خداوند، عظیم و مهیب است، پس به خاطر برادران و پسران و دختران و زنان و خانه‌های خود بجنگید!»
\p
\v 15 دشمنان ما فهمیدند که ما به توطئه ایشان پی برده‌ایم و خدا نقشه‌شان را به هم زده است. پس ما سر کار خود بازگشتیم.
\v 16-17 \vp ۱۶و۱۷\vp* ولی از آن روز به بعد، نصف کارگران کار می‌کردند و نصف دیگر با نیزه و سپر و کمان و زره مسلح شده، نگهبانی می‌دادند. سران قوم از کسانی که مشغول بازسازی حصار بودند حمایت می‌کردند. حتی کسانی که بار می‌بردند با یک دست کار می‌کردند و با دست دیگر اسلحه حمل می‌نمودند.
\v 18 هر یک از بنّایان نیز در حین کار شمشیر به کمر داشتند. شیپورچی کنار من ایستاده بود تا در صورت مشاهده خطر، شیپور را به صدا درآورد.
\v 19 به سران قوم و مردم گفتم: «محل کار ما آنقدر وسیع است که ما روی حصار در فاصله‌ای دور از یکدیگر قرار داریم،
\v 20 پس هر وقت صدای شیپور را شنیدید فوری نزد من جمع شوید. خدای ما برای ما خواهد جنگید.»
\p
\v 21 ما از طلوع تا غروب آفتاب کار می‌کردیم و همیشه نصف مردها سر پست نگهبانی بودند.
\v 22 در ضمن به کارفرمایان و دستیاران ایشان گفتم که باید شبها در اورشلیم بمانند تا بتوانیم در شب نگهبانی بدهیم و در روز کار کنیم.
\v 23 در تمام این مدت هیچ‌کدام از ما لباس خود را درنیاوردیم و همیشه با خود اسلحه داشتیم، هم من، هم برادرانم، هم افرادم و هم محافظانم. حتی وقتی برای آب خوردن می‌رفتیم، اسلحهٔ خود را به زمین نمی‌گذاشتیم.
\c 5
\p
\v 1 در این وقت جنجال بزرگی بر پا شد. عده‌ای از مردان و زنان از یهودیان همنژاد خود شکایت کردند.
\v 2 بعضی از آنها می‌گفتند: «تعداد افراد خانوادهٔ ما زیاد است و ما نان کافی نداریم که بخوریم و زنده بمانیم.»
\p
\v 3 عده‌ای دیگر می‌گفتند: «ما مجبوریم مزرعه، باغ انگور و حتی خانه خود را گرو بگذاریم تا بتوانیم گندم تهیه کنیم و از گرسنگی تلف نشویم.»
\p
\v 4 برخی دیگر نیز می‌گفتند: «ما پول قرض کرده‌ایم تا مالیات مزرعه و تاکستان خود را به پادشاه بپردازیم.
\v 5 ما برادران ایشانیم و فرزندان ما هم مثل فرزندان ایشان یهودی‌اند، اما ما مجبوریم بچه‌های خود را بفروشیم. قبلاً بعضی از دختران خود را فروخته‌ایم و پول نداریم آنها را بازخرید کنیم، چون مزرعه‌ها و تاکستانهای ما هم در گرو است.»
\p
\v 6 وقتی این شکایت را شنیدم بسیار خشمگین شدم
\v 7 و پس از فکر کردن، سران و بزرگان قوم را سرزنش کرده، گفتم: «چرا بر برادران یهودی خود ظلم می‌کنید؟» سپس عدهٔ زیادی را جمع کردم و این یهودیان را به پای میز محاکمه کشیده،
\v 8 گفتم: «ما تا آنجا که توانسته‌ایم برادران یهودی خود را که به اسارت فروخته شده بودند بازخرید کرده‌ایم. حال، شما ایشان را مجبور می‌کنید خود را به شما بفروشند. مگر ممکن است یک یهودی به برادر یهودی خود فروخته شود؟» آنها برای دفاع از خود جوابی نداشتند.
\p
\v 9 در ادامهٔ حرفهایم گفتم: «کاری که شما می‌کنید خوب نیست! مگر از خدا نمی‌ترسید؟ چرا می‌خواهید کاری کنید که دشمنان، ما را مسخره کنند.
\v 10 من و برادران و افرادم به برادران یهودی، بدون سود پول و غله قرض می‌دهیم. از شما هم می‌خواهم از رباخواری دست بردارید.
\v 11 مزرعه‌ها، تاکستانها، باغهای زیتون و خانه‌هایشان را و نیز سودی را که از ایشان گرفته‌اید همین امروز پس بدهید.»
\p
\v 12 سران و بزرگان جواب دادند: «آنچه گفتی انجام خواهیم داد. املاکشان را به ایشان پس خواهیم داد و از ایشان چیزی مطالبه نخواهیم کرد.»
\p آنگاه کاهنان را احضار کردم و از سران و بزرگان خواستم در حضور ایشان قسم بخورند که این کار را خواهند کرد.
\v 13 سپس شال کمر خود را باز کرده، تکان دادم و گفتم: «خدا اینچنین شما را از خانه و دارایی‌تان بتکاند، اگر به قول خود وفا نکنید.»
\p تمام قوم با صدای بلند گفتند: «آمین!» و از خداوند تشکر کردند و سران و بزرگان نیز به قول خود وفا کردند.
\p
\v 14 در ضمن، در طول دوازده سالی که من حاکم یهودا بودم، یعنی از سال بیستم تا سال سی و دوم سلطنت اردشیر پادشاه پارس، نه خودم و نه برادرانم، از غذای مخصوص حاکمان استفاده نکردیم.
\v 15 حاکمان قبلی، علاوه بر خوراک و شرابی که از مردم می‌گرفتند، روزی چهل مثقال نقره نیز از ایشان مطالبه می‌کردند و مأموران آنها نیز بر مردم ظلم می‌کردند، ولی من هرگز چنین کاری نکردم، زیرا از خدا می‌ترسیدم.
\v 16 من در کار ساختن حصار شهر مشغول بودم و مزرعه‌ای برای خود نخریدم. از مأمورانم خواستم که وقت خود را صرف تعمیر حصار شهر کنند.
\v 17 از این گذشته، علاوه بر مهمانانی که از قومهای دیگر داشتم، هر روز صد و پنجاه نفر از مردم یهود و بزرگانشان سر سفرهٔ من خوراک می‌خوردند.
\v 18 هر روز یک گاو، شش گوسفند پرواری و تعداد زیادی مرغ برای خوراک، و هر ده روز یکبار، مقدار زیادی از انواع گوناگون شرابها تدارک می‌دیدم. با وجود این، هرگز از مردم نخواستم سهمیهٔ مخصوص را که به حاکمان تعلق داشت به من بدهند، زیرا بار این مردم به قدر کافی سنگین بود.
\p
\v 19 ای خدای من، مرا به یاد آور و به سبب آنچه برای این قوم کرده‌ام مرا برکت ده.
\c 6
\p
\v 1 سنبلط، طوبیا، جشم عرب و بقیه دشمنان ما شنیدند که کار تعمیر حصار رو به اتمام است (هر چند تمام درهای دروازه‌ها را کار نگذاشته بودیم)،
\v 2 پس سنبلط و جشم برای من پیغام فرستادند که در یکی از دهات دشت اونو به دیدن ایشان بروم. ولی من پی بردم که می‌خواهند به من آسیبی برسانند؛
\v 3 پس جوابشان را اینطور دادم: «من مشغول کار مهمی هستم و نمی‌توانم دست از کارم بکشم و به دیدن شما بیایم.»
\p
\v 4 ایشان چهار بار برای من همان پیغام را فرستادند و من هم هر بار همان جواب را دادم.
\v 5 بار پنجم، مأمور سنبلط با یک نامهٔ سرگشاده پیش من آمد؛
\v 6 مضمون نامه چنین بود:
\p «جشم به من می‌گوید که بین مردم شایع شده که تو و یهودیان قصد شورش دارید، و به همین جهت است که دور شهر اورشلیم حصار می‌کشی؛ و بنا به این گزارش، تو می‌خواهی پادشاه ایشان بشوی.
\v 7 از این گذشته انبیایی تعیین کرده‌ای تا در اورشلیم مردم را دور خود جمع کنند و بگویند که نحمیا پادشاه یهوداست. مطمئن باش این خبرها به گوش اردشیر پادشاه خواهد رسید. پس بهتر است پیش من بیایی تا در این مورد با هم مشورت کنیم.»
\p
\v 8 جواب دادم: «آنچه می‌گویی حقیقت ندارد. اینها ساخته و پرداخته خودت است.»
\p
\v 9 آنها می‌خواستند با این حرفها ما را بترسانند تا از کار دست بکشیم. ولی من دعا کردم تا خدا مرا تقویت کند.
\p
\v 10 شمعیا (پسر دلایا و نوه مِهیطَبئیل) در خانهٔ خود بست نشسته بود و من به دیدنش رفتم. وقتی مرا دید، گفت: «باید هر چه زودتر در خانهٔ خدا مخفی بشویم و درها را قفل کنیم. چون امشب می‌آیند تو را بکشند!»
\p
\v 11 ولی من جواب دادم: «آیا می‌شود مردی مثل من از خطر فرار کند؟ من حق ندارم برای حفظ جانم داخل خانهٔ خدا بشوم. من هرگز این کار را نمی‌کنم.»
\p
\v 12-13 \vp ۱۲و۱۳\vp* بعد فهمیدم که پیغام شمعیا از طرف خدا نبود، بلکه طوبیا و سنبلط او را اجیر کرده بودند تا مرا بترسانند و وادار کنند به خانهٔ خدا فرار کنم و مرتکب گناه بشوم تا بتوانند مرا رسوا کنند.
\p
\v 14 آنگاه دعا کردم: «ای خدای من، طوبیا و سنبلط را به سزای اعمالشان برسان و نیز به یاد آور که چگونه نوعدیه نبیه و سایر انبیا می‌خواستند مرا بترسانند.»
\p
\v 15 سرانجام کار بازسازی حصار اورشلیم در بیست و پنجم ماه ایلول تمام شد. این کار پنجاه و دو روز طول کشید.
\v 16 وقتی دشمنان ما که در سرزمینهای مجاور ما بودند این را دیدند، رسوا شدند و فهمیدند که این کار با کمک خدای ما تمام شده است.
\p
\v 17 در این مدت نامه‌های زیادی بین طوبیا و بزرگان یهودا رد و بدل شد.
\v 18 در یهودا بسیاری با او همدست شده بودند، چون هم خودش داماد شکنیا (پسر آرح) بود و هم پسرش یهوحانان با دختر مشلام (پسر برکیا) ازدواج کرده بود.
\v 19 مردم پیش من از طوبیا تعریف می‌کردند، و هر چه از من می‌شنیدند به او خبر می‌دادند. طوبیا هم برای اینکه مرا بترساند، نامه‌های تهدیدآمیز برایم می‌نوشت.
\c 7
\p
\v 1 پس از آنکه حصار شهر را تعمیر کردیم و دروازه‌ها را کار گذاشتیم و نگهبانان و نوازندگان و لاویان را سر کار گماشتیم،
\v 2 مسئولیت ادارهٔ شهر اورشلیم را به برادرم حنانی و حننیا واگذار کردم. حننیا فرمانده قلعه نظامی و مردی بسیار امین بود و در خداترسی کسی به پای او نمی‌رسید.
\v 3 به ایشان دستور دادم که صبحها دروازه‌های اورشلیم را بعد از بالا آمدن آفتاب باز کنند و شبها نیز نگهبانان قبل از ترک پستشان دروازه‌ها را ببندند و قفل کنند. در ضمن، گفتم نگهبانانی از اهالی اورشلیم تعیین کنند تا نگهبانی بدهند و هر کس خانه‌اش نزدیک حصار است، نگهبان آن قسمت از حصار باشد.
\v 4 شهر اورشلیم بسیار وسیع بود و جمعیت آن کم، و هنوز خانه‌ها بازسازی نشده بود.
\s1 اسامی کسانی که از تبعید بازگشتند
\p
\v 5 آنگاه خدای من در دلم گذاشت که تمام سران و بزرگان و اهالی شهر را برای بررسی نسب نامه‌هایشان جمع کنم. نسب نامه‌های کسانی را که قبلاً به یهودا بازگشته بودند در کتابی با این مضمون یافتم:
\p
\v 6 عدهٔ زیادی از یهودیانی که نِبوکَدنِصَّر، پادشاه بابِل آنها را اسیر کرده به بابِل برده بود، به یهودا و اورشلیم بازگشتند و هر کس به زادگاه خود رفت.
\v 7 رهبران یهودیان در این سفر عبارت بودند از: زروبابِل، یهوشع، نحمیا، عزریا، رعمیا، نحمانی، مردخای، بلشان، مسفارت، بغوای، نحوم، بعنه.
\p نام طایفه‌های یهودیانی که به وطن بازگشتند و تعداد آنها به شرح زیر است:
\li1
\v 8-38 از طایفۀ فرعوش ~~ \litl ۲٬۱۷۲ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ شفطیا ~~ \litl ۳۷۲ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ آرح ~~ \litl ۶۵۲ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ فحت موآب (که از نسل یشوع و یوآب بود) ~~ \litl ۲٬۸۱۸ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ عیلام دیگر ~~ \litl ۱٬۲۵۴ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ زتوه ~~ \litl ۸۴۵ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ زکای ~~ \litl ۷۶۰ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ بنوی ~~ \litl ۶۴۸ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ ببای ~~ \litl ۶۲۸ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ ازجد ~~ \litl ۲٬۳۲۲ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ ادونیقام ~~ \litl ۶۶۷ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ بغوای ~~ \litl ۲٬۰۶۷ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ عادین ~~ \litl ۶۵۵ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ آطیر (که از نسل حِزِقیا بود) ~~ \litl ۹۸ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ حاشوم ~~ \litl ۳۲۸ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ بیصای ~~ \litl ۳۲۴ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ حاریف ~~ \litl ۱۱۲ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ جبعون ~~ \litl ۹۵ نفر؛\litl*
\li1 از طایفه‌های بیت‌لحم و نطوفه ~~ \litl ۱۸۸ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ عناتوت ~~ \litl ۱۲۸ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ بیت عزموت ~~ \litl ۴۲ نفر؛\litl*
\li1 از طایفه‌های قریه یعاریم، کفیره، و بئیروت ~~ \litl ۷۴۳ نفر؛\litl*
\li1 از طایفه‌های رامه و جبع ~~ \litl ۶۲۱ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ مِکماس ~~ \litl ۱۲۲ نفر؛\litl*
\li1 از طایفه‌های بیت‌ئیل و عای ~~ \litl ۱۲۳ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ نبوی ~~ \litl ۵۲ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ عیلام ~~ \litl ۱٬۲۵۴ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ حاریم ~~ \litl ۳۲۰ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ اریحا ~~ \litl ۳۴۵ نفر؛\litl*
\li1 از طوایف لود، حادید و اونو ~~ \litl ۷۲۱ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ سناعه ~~ \litl ۳٬۹۳۰ نفر.\litl*
\p
\v 39-42 تعداد کاهنانی که به وطن بازگشتند به شرح زیر است:
\li1 از طایفۀ یدعیا (که از نسل یشوع بود) ~~ \litl ۹۷۳ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ امیر ~~ \litl ۱٬۰۵۲ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ فشحور ~~ \litl ۱٬۲۴۷ نفر؛\litl*
\li1 از طایفۀ حاریم ~~ \litl ۱٬۰۱۷ نفر.\litl*
\p
\v 43-45 تعداد لاویانی که به وطن بازگشتند به شرح زیر است:
\li1 از طایفه‌های یشوع و قدمی‌ئیل (که از نسل هودویا بودند) ~~ \litl ۷۴ نفر؛\litl*
\li1 خوانندگان و نوازندگان خانهٔ خدا (که از نسل آساف بودند) ~~ \litl ۱۴۸ نفر؛\litl*
\li1 نگهبانان خانهٔ خدا (که از نسل شلوم، آطیر، طلمون، عقوب، حطیطا و شوبای بودند) ~~ \litl ۱۳۸ نفر.\litl*
\p
\v 46-56 خدمتگزاران خانۀ خدا که به وطن بازگشتند از طایفه‌های زیر بودند:
\li1 صیحا، حسوفا، طباعوت،
\li1 قیروس، سیعا، فادون،
\li1 لبانه، حجابه، شلمای،
\li1 حانان، جدیل، جاحَر،
\li1 رآیا، رصین، نقودا،
\li1 جزام، عُزه، فاسیح،
\li1 بیسای، معونیم، نفوشِسیم،
\li1 بقبوق، حقوفا، حرحور،
\li1 بصلیت، مِحیدا، حرشا،
\li1 برقوس، سیسرا، تامح،
\li1 نصیح، حطیفا.
\p
\v 57-59 این افراد نیز که از نسل خادمان سلیمان پادشاه بودند به وطن بازگشتند:
\li1 سوطای، صوفرت، فریدا،
\li1 یعلا، درقون، جدیل،
\li1 شفطیا، حطیل،
\li1 فوخِرِه‌حَظِبائیم، آمون.
\p
\v 60 خدمتگزاران خانۀ خدا و نسل خادمان سلیمان پادشاه، جمعاً ۳۹۲ نفر بودند.
\p
\v 61 در این هنگام گروهی دیگر از تل ملح، تل حرشا، کروب، اَدّون و امیر، به اورشلیم و سایر شهرهای یهودا بازگشتند. آنها نمی‌توانستند از طریق نسب نامه‌های خود ثابت کنند که اسرائیلی‌اند.
\v 62 اینها از طایفه‌های دلایا، طوبیا و نقودا بودند که جمعاً ۶۴۲ نفر می‌شدند.
\p
\v 63 از کاهنان سه طایفه به نامهای حبایا و هقوص و برزلائی به اورشلیم بازگشتند. (بزرگ طایفۀ برزلائی همان برزلائی است که با یکی از دختران برزلائی جلعادی ازدواج کرد و نام خانوادگی او را روی خود گذاشت.)
\v 64 ولی ایشان چون نتوانستند از طریق نسب نامه‌های خود ثابت کنند که از نسل کاهنان هستند، از کهانت اخراج شدند.
\v 65 حاکم یهودیان به ایشان گفت تا کاهنی اجازه نداد از قربانیهای سهم کاهنان بخورند تا اینکه کاهنی به‌وسیلۀ اوریم و تُمّیم\f + \fr 7:65 \ft «اوریم و تُمّیم» احتمالاً دو سنگ بودند که کاهنان از طریق آنها ارادۀ خدا را تشخیص می‌دادند.\f* از طرف خداوند معلوم شود که آیا ایشان واقعاً از نسل کاهنان هستند یا نه.
\p
\v 66-67 \vp ۶۶و۶۷\vp* پس جمعاً ۴۲٬۳۶۰ نفر به سرزمین یهودا برگشتند. علاوه بر این تعداد، ۷٬۳۳۷ غلام و کنیز و ۲۴۵ نوازندهٔ مرد و زن نیز به وطن بازگشتند.
\v 68-69 \vp ۶۸و۶۹\vp* آنها ۷۳۶ اسب، ۲۴۵ قاطر، ۴۳۵ شتر و ۶٬۷۲۰ الاغ با خود بردند.
\p
\v 70-72 ‏برخی از مردم برای بازسازی خانهٔ خدا هدایا تقدیم کردند. حاکم یهودیان حدود هشت و نیم کیلوگرم طلا، ۵۰ جام و ۵۳۰ دست لباس برای کاهنان هدیه کرد. سران قوم نیز ۱۶۸ کیلوگرم طلا و ۱٬۲۵۰ کیلوگرم نقره و بقیه قوم ۱۶۸ کیلوگرم طلا، ۱۴۰ کیلوگرم نقره و ۶۷ دست لباس برای کاهنان تقدیم کردند.
\p
\v 73 پس کاهنان، لاویان، نگهبانان، خوانندگان و نوازندگان، خدمتگزاران خانۀ خدا و بقیه قوم به یهودا آمدند و تا ماه هفتم همه آنها در شهرهای خود مستقر شدند.
\c 8
\p
\v 1 آنگاه تمام بنی‌اسرائیل به اورشلیم آمدند و در میدان روبروی دروازه آب جمع شدند و از عِزرای کاهن خواستند تا کتاب تورات موسی را که خداوند به قوم اسرائیل عطا کرده بود، بیاورد و بخواند.
\p
\v 2-5 پس در روز اول ماه هفتم، عِزرا تورات موسی را آورد و بالای یک منبر چوبی رفت که مخصوص این کار ساخته شده بود تا موقع خواندن، همه بتوانند او را ببینند. سپس، در میدان روبروی دروازهٔ آب ایستاد و وقتی کتاب را باز کرد، همه به احترام آن بلند شدند. او از صبح زود تا ظهر از کتاب تورات خواند. تمام مردان و زنان و بچه‌هایی که در سنی بودند که می‌توانستند بفهمند، با دقت گوش می‌دادند. در طرف راست او مَتّیتیا، شمع، عنایا، اوریا، حلقیا، معسیا و در طرف چپ او فدایا، میشائیل، ملکیا، حاشوم، حشبدانه، زکریا و مشلام ایستاده بودند.
\p
\v 6 عِزرا گفت: «سپاس بر خداوند، خدای عظیم!» و تمام قوم دستهای خود را بلند کرده، در جواب گفتند: «آمین!» و روی بر خاک نهاده، خداوند را پرستش کردند.
\p
\v 7-8 \vp ۷و۸\vp* سپس تمام قوم بر پا ایستادند و لاویان کتاب تورات را برای آنها خواندند و ترجمه و تفسیر کردند تا مردم آن را بفهمند. این لاویان عبارت بودند از: یشوع، بانی، شربیا، یامین، عقوب، شبتای، هودیا، معسیا، قلیطا، عزریا، یوزاباد، حنان و فلایا.
\v 9 وقتی مردم مطالب تورات را شنیدند، گریه کردند.
\p پس عِزرای کاهن و نحمیا که حاکم بود و لاویان که تورات را تفسیر می‌کردند به قوم گفتند: «در چنین روزی نباید گریه کنید! چون امروز روز مقدّس خداوند، خدای شماست.
\v 10 نباید غمگین باشید، بلکه باید جشن بگیرید و شاد باشید، بخورید و بنوشید و از خوراک خود به فقرا بدهید. این شادی خداوندی، مایه قوت شما خواهد بود!»
\p
\v 11 لاویان هم مردم را ساکت می‌کردند و می‌گفتند: «امروز روز مقدّسی است، پس گریه نکنید و محزون نباشید.»
\p
\v 12 قوم رفتند، خوردند و نوشیدند، خوراک برای فقرا فرستادند و شادی کردند، زیرا کلام خدا را که برای ایشان خوانده شده بود فهمیده بودند.
\p
\v 13 روز بعد، سران طایفه‌ها با کاهنان و لاویان نزد عِزرا جمع شدند تا مطالب تورات را از او بشنوند.
\v 14 وقتی تورات خوانده شد، آنها متوجه شدند که خداوند به موسی فرموده بود قوم اسرائیل در مدتی که عید خیمه‌ها را جشن می‌گیرند، باید در خیمه‌ها زندگی کنند
\v 15 و تأکید شده بود که در تمام شهرهای اسرائیل و در شهر اورشلیم، اعلام شود که قوم به کوهها بروند و شاخه‌های درختان زیتون، آس، نخل و سایر درختان سایه‌دار بیاورند و خیمه درست کنند.
\p
\v 16 پس قوم رفتند و شاخه‌های درخت آوردند و روی پشت بام و در حیاط خود، در حیاط خانهٔ خدا، در میدان دروازهٔ آب و در میدان دروازهٔ افرایم، خیمه‌ها درست کردند.
\v 17 تمام کسانی که از تبعید بازگشته بودند در مدت هفت روز عید، در سایبانهایی که ساخته بودند به سر بردند. آنها بی‌نهایت شاد بودند. از زمان یوشع به بعد، این مراسم رعایت نشده بود.
\v 18 در آن هفت روز جشن، عِزرا هر روز از کتاب تورات می‌خواند. روز هشتم مطابق دستور موسی، جمع شده، با عبادت خدا جشن را به پایان رساندند.
\c 9
\p
\v 1-2 \vp ۱و۲\vp* در روز بیست و چهارم همان ماه، بنی‌اسرائیل جمع شدند تا روزه بگیرند. آنها لباس عزا بر تن داشتند و بر سر خود خاک ریخته بودند. بنی‌اسرائیل که خود را از تمام بیگانگان جدا کرده بودند ایستادند و به گناهان خود و اجدادشان اعتراف نمودند.
\v 3 حدود سه ساعت از تورات خداوند، خدایشان با صدای بلند برای ایشان خوانده شد و سه ساعت دیگر به گناهان خود اعتراف کردند و همه خداوند، خدای خود را پرستش نمودند.
\v 4 سپس یک دسته از لاویان به نامهای یشوع، بانی، قدمی‌ئیل، شبنیا، بونی، شربیا، بانی و کنانی روی سکو ایستادند و با صدای بلند نزد خداوند، خدای خود دعا کردند.
\p
\v 5 آنگاه یشوع، قدمی‌ئیل، بانی، حشبنیا، شربیا، هودیا، شبنیا و فتحیا که همگی از لاویان بودند با این کلمات قوم را در دعا هدایت کردند: «برخیزید و خداوند، خدای خود را که از ازل تا ابد باقی است، ستایش کنید!
\p «سپاس بر نام پرجلال تو که بالاتر از تمام تمجیدهای ماست!
\v 6 تو تنها خداوند هستی. آسمانها و ستارگان را تو آفریدی؛ زمین و دریا را با هر آنچه در آنهاست تو به وجود آوردی؛ و به همهٔ اینها حیات بخشیدی. تمام فرشتگان آسمان، تو را سجده می‌کنند.
\p
\v 7 «ای خداوند، تو همان خدایی هستی که ابرام را انتخاب کردی، او را از شهر اور کلدانیان بیرون آوردی و نام او را به ابراهیم تبدیل نمودی.
\v 8 او نسبت به تو امین بود و تو با او عهد بستی و به او وعده دادی که سرزمین کنعانی‌ها، حیتی‌ها، اموری‌ها، فرزی‌ها، یبوسی‌ها و جرجاشی‌ها را به او و به فرزندان او ببخشی. تو به قول خود عمل کردی، زیرا امین هستی.
\p
\v 9 «تو رنج و سختی اجداد ما را در مصر دیدی و آه و نالهٔ آنها را در کنار دریای سرخ شنیدی.
\v 10 معجزات بزرگی به فرعون و سرداران و قوم او نشان دادی، چون می‌دیدی چگونه مصری‌ها بر اجداد ما ظلم می‌کنند. به سبب این معجزات، شهرت یافتی و شهرتت تا به امروز باقی است.
\v 11 دریا را شکافتی و از میان آب، راهی برای عبور قوم خود آماده ساختی و دشمنانی را که آنها را تعقیب می‌کردند به دریا انداختی و آنها مثل سنگ به ته دریا رفتند و غرق شدند.
\v 12 در روز، با ستون ابر و در شب با ستون آتش، اجداد ما را در راهی که می‌بایست می‌رفتند هدایت کردی.
\p
\v 13 «تو بر کوه سینا نزول فرمودی و از آسمان با ایشان سخن گفتی و قوانین خوب و احکام راست به ایشان بخشیدی.
\v 14 توسط موسی شریعت را به آنان دادی و روز مقدّس شَبّات را عطا کردی.
\v 15 وقتی گرسنه شدند، از آسمان به ایشان نان دادی، وقتی تشنه بودند، از صخره به ایشان آب دادی. به آنها گفتی به سرزمینی که قسم خورده بودی به ایشان بدهی داخل شوند و آن را به تصرف خود در بیاورند.
\v 16 ولی اجداد ما متکبر و خودسر بودند و نخواستند از دستورهای تو اطاعت کنند.
\v 17 آنها نه فقط به دستورهای تو گوش ندادند و معجزاتی را که برای ایشان کرده بودی فراموش نمودند، بلکه یاغی شدند و رهبری برای خود انتخاب کردند تا دوباره به مصر، سرزمین بردگی برگردند. ولی تو خدایی بخشنده و رحیم و مهربان هستی؛ تو پر از محبت هستی و دیر خشمگین می‌شوی؛ به همین جهت ایشان را ترک نکردی.
\v 18 با اینکه به تو اهانت نموده مجسمهٔ گوساله‌ای را ساختند و گفتند: ”این خدای ماست که ما را از مصر بیرون آورد.“ ایشان به طرق مختلف گناه کردند.
\v 19 ولی تو به سبب رحمت عظیم خود ایشان را در بیابان ترک نکردی و ستون ابر را که هر روز ایشان را هدایت می‌کرد و نیز ستون آتش را که هر شب راه را به ایشان نشان می‌داد، از ایشان دور نساختی.
\v 20 روح مهربان خود را فرستادی تا ایشان را تعلیم دهد. برای رفع گرسنگی، نان آسمانی را به آنها دادی و برای رفع تشنگی، آب به ایشان بخشیدی.
\v 21 چهل سال در بیابان از ایشان نگهداری کردی به طوری که هرگز به چیزی محتاج نشدند؛ نه لباسشان پاره شد و نه پاهای ایشان ورم کرد.
\p
\v 22 «ایشان را کمک کردی تا قومها را شکست دهند و سرزمینهایشان را تصرف کرده، مرزهای خود را وسیع سازند. ایشان سرزمین حشبون را از سیحون پادشاه و سرزمین باشان را از عوج پادشاه گرفتند.
\v 23 جمعیت ایشان را به اندازهٔ ستارگان آسمان زیاد کردی و آنها را به سرزمینی آوردی که به اجدادشان وعده داده بودی.
\v 24 آنها به سرزمین کنعان داخل شدند و تو اهالی آنجا را مغلوب ایشان ساختی تا هر طور که بخواهند با پادشاهان و مردم آنجا رفتار کنند.
\v 25 قوم تو شهرهای حصاردار و زمینهای حاصلخیز را گرفتند، خانه‌هایی را که پر از چیزهای خوب بود از آن خود ساختند، و چاههای آب و باغهای انگور و زیتون و درختان میوه را تصرف کردند. آنها خوردند و سیر شدند و از نعمتهای بی‌حد تو برخوردار گشتند.
\p
\v 26 «ولی ایشان نافرمانی کردند و نسبت به تو یاغی شدند. به دستورهای تو توجه نکردند و انبیای تو را که سعی داشتند ایشان را به سوی تو بازگردانند، کشتند و با این کارها به تو اهانت نمودند.
\v 27 پس تو نیز آنها را در چنگ دشمن اسیر کردی تا بر ایشان ظلم کنند. اما وقتی از ظلم دشمن نزد تو ناله کردند، تو از آسمان، دعای ایشان را شنیدی و به سبب رحمت عظیم خود رهبرانی فرستادی تا ایشان را از چنگ دشمن نجات دهند.
\v 28 ولی وقتی از امنیت برخوردار شدند باز گناه کردند. آنگاه تو به دشمن اجازه دادی بر ایشان مسلط شود. با این حال، وقتی قومت به سوی تو بازگشتند و کمک خواستند، از آسمان به نالهٔ ایشان گوش دادی و با رحمت عظیم خود ایشان را بارها نجات بخشیدی.
\v 29 به ایشان هشدار دادی تا به شریعت تو برگردند، ولی ایشان متکبر شده، به فرمانهای تو گوش نسپردند و بر احکام تو که هر که آنها را به جا می‌آورد زنده می‌ماند، خطا ورزیدند، و با سرسختی از تو رو برگردانیدند و نامطیع شدند.
\v 30 سالها با ایشان مدارا کردی و به‌وسیلۀ روح خود توسط انبیا به ایشان هشدار دادی، ولی ایشان توجه نکردند. پس باز اجازه دادی قومهای دیگر بر ایشان مسلط شوند.
\v 31 ولی باز به سبب رحمت عظیم خود، ایشان را به کلی از بین نبردی و ترک نگفتی، زیرا تو خدایی رحیم و مهربان هستی!
\p
\v 32 «و حال ای خدای ما، ای خدای عظیم و قادر و مهیب که به وعده‌های پر از رحمت خود وفا می‌کنی، این همه رنج و سختی که کشیده‌ایم در نظر تو ناچیز نیاید. از زمانی که پادشاهان آشور بر ما پیروز شدند تا امروز، بلاهای زیادی بر ما و پادشاهان و بزرگان و کاهنان و انبیا و اجداد ما نازل شده است.
\v 33 تو عادل هستی و هر بار که ما را مجازات کرده‌ای به حق بوده است، زیرا ما گناه کرده‌ایم.
\v 34 پادشاهان، سران قوم، کاهنان و اجداد ما دستورهای تو را اطاعت نکردند و به اخطارهای تو گوش ندادند.
\v 35 در سرزمین پهناور و حاصلخیزی که به ایشان دادی از نعمتهای فراوان تو برخوردار شدند، ولی تو را عبادت نکردند و از اعمال زشت خود دست برنداشتند.
\p
\v 36 «اما اینک در این سرزمین حاصلخیز که به اجدادمان دادی تا از آن برخوردار شویم، برده‌ای بیش نیستیم.
\v 37 محصول این زمین نصیب پادشاهانی می‌شود که تو به سبب گناهانمان آنها را بر ما مسلط کرده‌ای. آنها هر طور می‌خواهند بر جان و مال ما حکومت می‌کنند و ما در شدت سختی گرفتار هستیم.
\v 38 با توجه به این اوضاع، اینک ای خداوند ما با تو پیمان ناگسستنی می‌بندیم تا تو را خدمت کنیم؛ و سران قوم ما همراه لاویان و کاهنان این پیمان را مهر می‌کنند.»
\c 10
\li1
\v 1 نحمیای حاکم پسر حَکَلیا، اولین کسی بود که این پیمان را امضا کرد. بعد از او صدقیا، سپس افراد زیر آن را امضا کردند:
\li1
\v 2-8 کاهنان:
\li1 سرایا، عزریا، ارمیا،
\li1 فشحور، امریا، ملکیا،
\li1 حطوش، شبنیا، ملوک،
\li1 حاریم، مریموت، عوبدیا،
\li1 دانیال، جنتون، باروک،
\li1 مشلام، ابیا، میامین،
\li1 معزیا، بلجای، شمعیا.
\li1
\v 9-13 لاویان:
\li1 یشوع (پسر ازنیا)، بنوی (پسر حیناداد)،
\li1 قدمی‌ئیل، شبنیا، هودیا، قلیطا،
\li1 فلایا، حانان، میخا، رحوب،
\li1 حشبیا، زکور، شربیا، شبنیا،
\li1 هودیا، بانی، بنینو.
\li1
\v 14-27 سران قوم:
\li1 فرعوش، فحت موآب، عیلام، زتو،
\li1 بانی، بونی، عزجد، ببای،
\li1 ادونیا، بغوای، عودین، عاطیر،
\li1 حِزِقیا، عزور، هودیا، حاشوم،
\li1 بیصای، حاریف، عناتوت،
\li1 نیبای، مجفیعاش، مشلام،
\li1 حزیر، مشیزبئیل، صادوق،
\li1 یدوع، فلطیا، حانان، عنایا،
\li1 هوشع، حننیا، حشوب، هلوحیش،
\li1 فلحا، شوبیق، رحوم، حشبنا،
\li1 معسیا، اخیا، حانان، عانان،
\li1 ملوک، حاریم، بعنه.
\s1 متن پیمان
\p
\v 28 ما مردم اسرائیل، کاهنان، لاویان، نگهبانان، دسته سرایندگان، خدمتگزاران خانهٔ خدا، و تمام کسانی که با زنان، پسران و دختران بالغ خویش که با اطاعت از تورات خدا، خود را از قومهای بیگانه جدا کرده‌ایم،
\v 29 به این وسیله با برادران و سران قوم خود متحد شده، قسم می‌خوریم که دستورهای خدا را که توسط خدمتگزارش موسی داده شد اطاعت کنیم؛ و اگر از احکام و اوامر او سرپیچی کنیم لعنت خدا بر ما باشد.
\p
\v 30 قول می‌دهیم که نه دختران خود را به پسران غیریهودی بدهیم و نه بگذاریم پسران ما با دختران غیریهودی ازدواج کنند.
\p
\v 31 همچنین قول می‌دهیم که اگر قومهای بیگانه در روز شَبّات یا در یکی از روزهای مقدّس دیگر بخواهند به ما غله یا چیز دیگری بفروشند، از ایشان نخریم و هر هفت سال یک بار چیزی در زمین نکاریم و قرض برادران یهودی خود را ببخشیم.
\p
\v 32 عهد می‌بندیم که هر سال هر یک از ما یک سوم مثقال نقره برای مخارج خانهٔ خدا تقدیم کنیم،
\v 33 یعنی برای نان حضور، هدیهٔ آردی و قربانیهای سوختنی روزانه، قربانیهای روزهای شَبّات و جشنهای ماه نو و جشنهای سالیانه، هدایای مقدّس دیگر، قربانی گناه برای کفاره قوم اسرائیل، و برای تمام خدمات خانهٔ خدای ما.
\p
\v 34 ما کاهنان، لاویان و مردم قول می‌دهیم که مطابق دستور تورات، هیزم مورد نیاز مذبح خانهٔ خداوند، خدایمان را تهیه کنیم و هر سال قرعه خواهیم انداخت تا معلوم شود چه قبیله‌ای باید این کار را انجام دهد.
\p
\v 35 قول می‌دهیم نوبر غله و میوهٔ خود را هر سال به خانهٔ خداوند بیاوریم.
\p
\v 36 قول می‌دهیم که پسران ارشد و تمام نخست‌زاده‌های گله و رمه خود را مطابق دستور تورات به خانهٔ خدای خود بیاوریم و به دست کاهنانی که در آنجا خدمت می‌کنند بسپاریم.
\p
\v 37 همچنین قول می‌دهیم خمیری را که از نوبر غله تهیه می‌کنیم همراه نوبر انواع میوه‌ها و نوبر شراب تازه و روغن زیتون خود به کاهنانی که در خانهٔ خدا هستند بدهیم. ما ده‌یک تمام محصولات زمین خود را به لاویانی که در روستاهای ما مسئول جمع‌آوری ده‌یک هستند خواهیم داد.
\v 38 در وقت جمع‌آوری ده‌یک، کاهنی (که از نسل هارون است) همراه لاویان خواهد بود و لاویان یک دهم از ده‌یکها را به خانۀ خدای ما خواهند آورد و آنجا انبار خواهند کرد.
\v 39 ما مردم اسرائیل و لاویان، این هدایای غله، شراب تازه و روغن زیتون را به خانۀ خدا خواهیم آورد و در اتاقهایی که وسایل خانهٔ خدا نگهداری می‌شود و کاهنان، نگهبانان و سرایندگان در آنجا زندگی می‌کنند، انبار خواهیم کرد.
\p قول می‌دهیم که از خانهٔ خدا غافل نشویم.
\c 11
\p
\v 1 سران قوم در شهر مقدّس اورشلیم ساکن شدند. از سایر مردم نیز یک دهم به قید قرعه انتخاب شدند تا در اورشلیم ساکن شوند و بقیه در شهرهای دیگر سکونت گزیدند.
\v 2 در ضمن، کسانی که داوطلبانه به اورشلیم می‌آمدند تا در آنجا زندگی کنند مورد ستایش مردم قرار می‌گرفتند.
\v 3 سایر مردم همراه عده‌ای از کاهنان، لاویان، خدمتگزاران خانۀ خدا و نسل خادمان سلیمان پادشاه در املاک اجدادی خود در شهرهای دیگر یهودا باقی ماندند،
\v 4 اما برخی از مردم یهودا و بنیامین در اورشلیم ساکن شدند.
\p از قبیلهٔ یهودا:
\li1 عتایا (عتایا پسر عزیا، عزیا پسر زکریا، زکریا پسر امریا، امریا پسر شفطیا، شفطیا پسر مهلل‌ئیل و مهلل‌ئیل از نسل فارص بود)؛
\li1
\v 5 معسیا (معسیا پسر باروک، باروک پسر کُلحوزِه، کُلحوزِه پسر حزیا، حزیا پسر عدایا، عدایا پسر یویاریب، یویاریب پسر زکریا،
\li1 و زکریا پسر شیلونی بود).
\p
\v 6 جمعاً ۴۶۸ نفر از بزرگان نسل فارص در اورشلیم زندگی می‌کردند.
\p
\v 7-9 از قبیلهٔ بنیامین:
\li1 سلو (سلو پسر مشلام، مشلام پسر یوعید، یوعید
\li1 پسر فدایا، فدایا پسر قولایا، قولایا پسر معسیا، معسیا پسر ایتی‌ئیل، ایتی‌ئیل
\li1 پسر اشعیا بود)؛
\li1 جبای و سلای.
\p جمعاً ۹۲۸ نفر از قبیلهٔ بنیامین در اورشلیم زندگی می‌کردند. سردستهٔ ایشان یوئیل پسر زکری و معاون او یهودا پسر هسنواه بود.
\p
\v 10-14 از کاهنان:
\li1 یدعیا (پسر یویاریب)؛
\li1 یاکین؛
\li1 سرایا (سرایا پسر حلقیا، حلقیا پسر مشلام،
\li1 مشلام پسر صادوق، صادوق پسر مرایوت،
\li1 و مرایوت پسر اخیطوب کاهن اعظم بود). افراد این طایفه که جمعاً ۸۲۲ نفر می‌شدند در خانهٔ خدا خدمت می‌کردند.
\p عدایا (عدایا پسر یروحام، یروحام پسر فللیا، فللیا پسر امصی، امصی پسر زکریا، زکریا پسر فشحور و فشحور پسر ملکیا بود). افراد این طایفه جمعاً ۲۴۲ نفر بودند و از سران خاندانها محسوب می‌شدند.
\p عمشیسای (عمشیسای پسر عزرئیل، عزرئیل پسر اخزای، اخزای پسر مشلیموت، مشلیموت پسر امیر بود). افراد این طایفه ۱۲۸ نفر بودند و همگی جنگجویان شجاعی به شمار می‌آمدند. ایشان زیر نظر زبدی‌ئیل (پسر هجدولیم) خدمت می‌کردند.
\p
\v 15-17 از لاویان:
\li1 شمعیا (شمعیا پسر حشوب، حشوب پسر عزریقام، عزریقام پسر حشبیا، حشبیا پسر بونی بود)؛
\li1 شبتای و یوزاباد (دو نفر از سران لاویان بودند و کارهای خارج از خانهٔ خدا را انجام می‌دادند)؛
\li1 متنیا (متنیا پسر میکا، میکا پسر زبدی و زبدی پسر آساف بود) او سردستهٔ سرایندگان خانۀ خدا بود و مراسم پرستش را رهبری می‌کرد؛
\li1 بقبقیا (معاون متنیا)؛
\li1 عبدا (عبدا پسر شموع، شموع پسر جلال و جلال پسر یِدوتون بود).
\p
\v 18 روی هم ۲۸۴ لاوی در شهر مقدّس اورشلیم زندگی می‌کردند.
\p
\v 19 از نگهبانان:
\p عقوب، طلمون و بستگان ایشان که جمعاً ۱۷۲ نفر بودند.
\p
\v 20 سایر کاهنان و لاویان و بقیهٔ قوم اسرائیل در املاک اجدادی خود در شهرهای دیگر یهودا ماندند.
\v 21 خدمتگزاران خانهٔ خدا (که سرپرستان ایشان صیحا و جشفا بودند) در بخشی از اورشلیم به نام عوفل زندگی می‌کردند.
\p
\v 22 سرپرست لاویان اورشلیم که در خانهٔ خدا خدمت می‌کردند عزی بود. (عزی پسر بانی، بانی پسر حشبیا، حشبیا پسر متنیا، متنیا پسر میکا و میکا از نسل آساف بود. سرایندگان خانهٔ خدا از طایفهٔ آساف بودند.)
\v 23 خدمت روزانهٔ دستهٔ سرایندگان طبق مقرراتی که از دربار وضع شده بود، تعیین می‌شد.
\p
\v 24 فتحیا (پسر مشیزبئیل، از نسل زارح پسر یهودا) نمایندهٔ مردم اسرائیل در دربار پادشاه پارس بود.
\s1 اهالی سایر شهرها
\p
\v 25-30 شهرها و روستاهای دیگری که مردم یهودا در آنها زندگی می‌کردند، عبارت بودند از:
\li1 قریه اربع، دیبون، یقبصی‌ئیل و روستاهای اطراف آنها؛
\li1 یشوع، مولاده، بیت‌فالط،
\li1 حصرشوعال، بئرشبع و روستاهای اطراف آن؛
\li1 صقلغ، مکونه و روستاهای اطراف آن؛
\li1 عین رمون، صرعه، یرموت،
\li1 زانوح، عدلام و روستاهای اطراف آنها؛
\li1 لاکیش و نواحی اطراف آن، عزیقه و روستاهای اطراف آن.
\p به این ترتیب مردم یهودا در ناحیهٔ بین بئرشبع و دره هنوم زندگی می‌کردند.
\p
\v 31-35 اهالی قبیلهٔ بنیامین در این شهرها سکونت داشتند:
\li1 جبع، مکماش، عیا، بیت‌ئیل و روستاهای اطراف آن؛
\li1 عناتوت، نوب، عننیه،
\li1 حاصور، رامه، جتایم، حادید،
\li1 صبوعیم، نبلاط، لود، اونو و دره صنعتگران.
\p
\v 36 بعضی از لاویان که در سرزمین یهودا بودند، به سرزمین بنیامین فرستاده شدند تا در آنجا ساکن شوند.
\c 12
\s1 اسامی کاهنان و لاویان
\li4
\v 1 این است اسامی کاهنان و لاویانی که همراه زروبابِل (پسر شئلتیئیل) و یِشوعَ به اورشلیم آمدند:
\li1
\v 2-7 از کاهنان:
\li1 سرایا، ارمیا، عِزرا،
\li1 امریا، ملوک، حطوش،
\li1 شکنیا، رحوم، مریموت،
\li1 عدو، جنتوی، ابیا،
\li1 میامین، معدیا، بلجه،
\li1 شمعیا، یویاریب، یدعیا،
\li1 سلو، عاموق، حلقیا، یدعیا.
\li4 این افراد در زمان یِشوعَ از رهبران کاهنان بودند.
\li1
\v 8 از لاویان:
\li1 این لاویان دستهٔ اول سرایندگان را رهبری می‌کردند:
\li2 یشوع، بنوی، قدمی‌ئیل،
\li2 شربیا، یهودا، متنیا.
\li1
\v 9 بقبقیا، عنی و همراهان آنها نیز دسته دوم را رهبری می‌نمودند.
\s1 فرزندان یهوشع، کاهن اعظم
\li1
\v 10-11 \vp ۱۰و۱۱\vp* یِوشوعَ پدر یویاقیم،
\li1 یویاقیم پدر الیاشیب،
\li1 الیاشیب پدر یویاداع،
\li1 یویاداع پدر یوناتان،
\li1 یوناتان پدر یدوع بود.
\s1 سران طوایف کاهنان
\li4
\v 12-21 اینها سران طایفه‌های کاهنان بودند که در زمان یویاقیم، کاهن اعظم خدمت می‌کردند:
\tr \th1 کاهن \th2 طایفه
\tr \tc1 مرایا \tc2 سرایا
\tr \tc1 حننیا \tc2 ارمیا
\tr \tc1 مشلام \tc2 عِزرا
\tr \tc1 یهوحانان \tc2 امریا
\tr \tc1 یوناتان \tc2 ملوک
\tr \tc1 یوسف \tc2 شبنیا
\tr \tc1 عدنا \tc2 حاریم
\tr \tc1 حلقای \tc2 مرایوت
\tr \tc1 زکریا \tc2 عدو
\tr \tc1 مشلام \tc2 جنتون
\tr \tc1 زکری \tc2 ابیا
\tr \tc1 فلطای \tc2 منیامین
\tr \tc1 شموع \tc2 بلجه
\tr \tc1 یهوناتان \tc2 شمعیا
\tr \tc1 متنای \tc2 یویاریب
\tr \tc1 عزی \tc2 یدعیا
\tr \tc1 قلای \tc2 سلای
\tr \tc1 عابر \tc2 عاموق
\tr \tc1 حشبیا \tc2 حلقیا
\tr \tc1 نتن‌ئیل \tc2 یدعیا
\p
\v 22 نسب نامهٔ سران طایفه‌های کاهنان و لاویان در ایام الیاشیب، یهویاداع، یوحانان و یدوع که همزمان با سلطنت داریوش پادشاه پارس بود، ثبت گردید.
\v 23 البته اسامی سران لاویان تا زمان یوحانان پسر الیاشیب در دفاتر رسمی ثبت شد.
\p
\v 24 لاویان به سرپرستی حشبیا، شربیا و یشوع (پسر قدمی‌ئیل) و همراهان ایشان به چند دسته تقسیم می‌شدند و مطابق رسم داوود، مرد خدا، هر بار دو دسته در مقابل هم می‌ایستادند و سرودهای شکرگزاری در جواب یکدیگر می‌خواندند.
\p
\v 25 نگهبانان خانۀ خدا که از انبارهای کنار دروازهٔ خانۀ خدا محافظت می‌کردند عبارت بودند از: متنیا، بقبقیا، عوبدیا، مشلام، طلمون، عقوب.
\v 26 اینها کسانی بودند که در زمان یویاقیم (پسر یِشوعَ، نوه یهوصاداق)، نحمیای حاکم و عِزرای معلم و کاهن انجام وظیفه می‌کردند.
\s1 نحمیا حصار شهر را تبرک می‌کند
\p
\v 27 هنگام تبرک حصار اورشلیم، تمام لاویان از سراسر یهودا به اورشلیم آمدند تا با سرودهای شکرگزاری همراه با نوای دف و بربط و عود، جشن بگیرند و حصار را تبرک نمایند.
\v 28-29 \vp ۲۸و۲۹\vp* دستهٔ سرایندگان لاوی از آبادی‌های اطراف اورشلیم که در آنجا برای خود دهکده‌هایی ساخته بودند، یعنی از دهات نطوفات، بیت‌جلجال، جبع و عزموت به اورشلیم آمدند.
\v 30 کاهنان و لاویان اول خودشان را تطهیر کردند، بعد قوم را و در آخر دروازه‌ها و حصار شهر را.
\p
\v 31 من سران یهودا را بر سر حصار بردم و آنها را به دو دسته تقسیم کردم، تا از جهت مخالف هم، شهر را دور بزنند و در حین دور زدن در وصف خدا بسرایند.
\p گروه اول از طرف راست، روی حصار راه افتادند و به طرف دروازهٔ خاکروبه رفتند.
\v 32 هوشعیا در پشت سر سرایندگان حرکت می‌کرد و پشت سر او نیز نصف سران یهودا قرار داشتند.
\v 33 کسان دیگری که در این گروه بودند عبارت بودند از: عزریا، عِزرا، مشلام،
\v 34 یهودا، بنیامین، شمعیا، ارمیا،
\v 35 و نیز کاهنانی که شیپور می‌زدند، زکریا (زکریا پسر یوناتان، یوناتان پسر شمعیا، شمعیا پسر متنیا، متنیا پسر میکایا، میکایا پسر زکور و زکور پسر آساف بود)،
\v 36 و بستگان او شمعیا، عزرئیل، مللای، جللای، ماعای، نتن‌ئیل، یهودا و حنانی آلات موسیقی‌ای با خود داشتند که داوود، مرد خدا، تعیین کرده بود. عِزرای کاهن رهبری این گروه را به عهده داشت.
\v 37 وقتی ایشان به دروازهٔ چشمه رسیدند، از پله‌هایی که به شهر قدیمی داوود منتهی می‌شد بالا رفتند، و از کاخ داوود گذشته، به حصار دروازهٔ آب که در سمت شرقی شهر بود بازگشتند.
\p
\v 38 گروه دوم نیز سرودخوانان از طرف دیگر راه افتادند. من نیز همراه ایشان بودم. ما از برج تنور گذشتیم و به حصار عریض رسیدیم.
\v 39 سپس از بالای دروازهٔ افرایم، دروازهٔ کهنه، دروازهٔ ماهی، برج حنن‌ئیل و برج صد گذشتیم تا به دروازهٔ گوسفند رسیدیم. سرانجام کنار دروازه‌ای که به خانۀ خدا باز می‌شد ایستادیم.
\p
\v 40-41 \vp ۴۰و۴۱\vp* به این ترتیب، این دو گروه، در حال شکرگزاری وارد خانۀ خدا شدند. کاهنانی که شیپور می‌زدند و در گروه من بودند عبارت بودند از: اِلیاقیم، معسیا، منیامین، میکایا، الیوعینای، زکریا و حننیا.
\p
\v 42 دسته سرایندگان نیز اینها بودند: معسیا، شمعیا، العازار، عزی، یوحانان، ملکیا، عیلام و عازر. ایشان به سرپرستی یزرحیا با صدای بلند سرود می‌خواندند.
\p
\v 43 در آن روز، قربانیهای زیادی تقدیم کردند و مردم همراه با زنان و فرزندانشان شادی نمودند، زیرا خدا قلب آنها را مملو از شادی کرده بود. صدای شادی و هلهلهٔ اهالی اورشلیم از فاصلهٔ دور شنیده می‌شد!
\p
\v 44 در آن روز عده‌ای تعیین شدند تا مسئول جمع‌آوری و نگهداری هدایا، ده‌یکها و نوبر محصولات باشند. آنها می‌بایست هدایا و محصولاتی را که طبق دستور تورات، سهم کاهنان و لاویان بود از مزرعه‌ها جمع‌آوری کنند. اهالی یهودا از خدمت کاهنان و لاویان خوشحال بودند،
\v 45 زیرا ایشان آیین تطهیر و سایر خدماتی را که خدا مقرر کرده بود به جا می‌آوردند و دسته سرایندگان و نگهبانان نیز مطابق دستوری که داوود و پسرش سلیمان داده بودند به ایشان کمک می‌کردند.
\v 46 (از زمان قدیم، یعنی از زمان داوود و آساف برای دسته سرایندگان، سردسته تعیین شده بود تا ایشان را در خواندن سرودهای شکرگزاری و پرستش رهبری کنند.)
\v 47 پس، در زمان زروبابِل و نحمیا، بنی‌اسرائیل برای دستهٔ سرایندگان و نگهبانان و لاویان هر روز به طور مرتب خوراک می‌آوردند. لاویان نیز از آنچه که می‌گرفتند سهم کاهنان را که از نسل هارون بودند به ایشان می‌دادند.
\c 13
\p
\v 1 در همان روز، وقتی تورات موسی برای قوم اسرائیل خوانده می‌شد، این مطلب را در آن یافتند که عمونی‌ها و موآبی‌ها هرگز نباید وارد جماعت قوم خدا شوند.\f + \fr 13:1 \ft نگاه کنید به \+xt تثنیه ۲۳‏:۳‏‑۵\+xt*.\f*
\v 2 این دستور بدان سبب بود که آنها با نان و آب از بنی‌اسرائیل استقبال نکردند، بلکه بلعام را اجیر نمودند تا ایشان را لعنت کند، ولی خدای ما لعنت او را به برکت تبدیل کرد.
\v 3 وقتی این قسمت خوانده شد، قوم اسرائیل افراد بیگانه را از جماعت خود جدا ساختند.
\p
\v 4 الیاشیب کاهن که انباردار انبارهای خانهٔ خدا و دوست صمیمی طوبیا بود،
\v 5 یکی از اتاقهای بزرگ انبار را به طوبیا داده بود. این اتاق قبلاً انبار هدایای آردی، بخور، ظروف خانهٔ خدا، ده‌یک غله، شراب و روغن زیتون بود. این هدایا متعلق به لاویان، دستهٔ سرایندگان و نگهبانان بود. هدایای مخصوص کاهنان نیز در این اتاق نگهداری می‌شد.
\p
\v 6 در این موقع من در اورشلیم نبودم، چون در سال سی و دوم سلطنت اردشیر، پادشاه پارس، که بر بابِل حکومت می‌کرد، من نزد او رفته بودم. پس از مدتی دوباره از او اجازه خواستم تا به اورشلیم بازگردم.
\v 7 وقتی به اورشلیم رسیدم و از این کار زشت الیاشیب باخبر شدم که در خانهٔ خدا برای طوبیا اتاقی فراهم کرده بود
\v 8 بسیار ناراحت شدم و اسباب و اثاثیه او را از اتاق بیرون ریختم.
\v 9 سپس دستور دادم اتاق را تطهیر کنند و ظروف خانهٔ خدا، هدایای آردی و بخور را به آنجا بازگردانند.
\p
\v 10 در ضمن فهمیدم دستهٔ سرایندگان خانهٔ خدا و سایر لاویان، اورشلیم را ترک گفته و به مزرعه‌های خود بازگشته بودند، زیرا مردم سهمشان را به ایشان نمی‌دادند.
\v 11 پس سران قوم را توبیخ کرده، گفتم: «چرا از خانهٔ خدا غافل مانده‌اید؟» سپس تمام لاویان را جمع کرده، ایشان را دوباره در خانهٔ خدا سر خدمت گذاشتم.
\v 12 سپس مردم یهودا بار دیگر ده‌یک غله، شراب و روغن زیتون خود را به انبارهای خانهٔ خدا آوردند.
\v 13 سپس شلمیای کاهن و فدایای لاوی و صادوق را که معلم شریعت بودند مأمور نگهداری انبارها نمودم، و حانان (پسر زکور، نوه متنیا) را هم معاون ایشان تعیین کردم، زیرا همهٔ این اشخاص مورد اعتماد مردم بودند. مسئولیت ایشان تقسیم سهمیه بین لاویان بود.
\p
\v 14 ای خدای من، کارهای مرا به یاد آور و خدماتی را که برای خانهٔ تو کرده‌ام فراموش نکن.
\p
\v 15 در آن روزها در یهودا عده‌ای را دیدم که در روز شَبّات در چرخشت، انگور له می‌کردند و عده‌ای دیگر غله و شراب و انگور و انجیر و چیزهای دیگر، بار الاغ می‌نمودند تا به اورشلیم ببرند و بفروشند. پس به ایشان اخطار کردم که در روز شَبّات این کار را نکنند.
\v 16 بعضی از اهالی صور نیز که در اورشلیم ساکن بودند در روز شَبّات ماهی و کالاهای گوناگون می‌آوردند و در اورشلیم به یهودیان می‌فروختند.
\p
\v 17 آنگاه سران یهودا را توبیخ کرده، گفتم: «این چه کار زشتی است که انجام می‌دهید؟ چرا روز شَبّات را بی‌حرمت می‌کنید؟
\v 18 آیا برای همین کار نبود که خدا اجدادتان را تنبیه کرد و این شهر را ویران نمود؟ و حال، خود شما هم شَبّات را بی‌حرمت می‌کنید و باعث می‌شوید غضب خدا بر اسرائیل شعله‌ورتر شود.»
\p
\v 19 سپس دستور دادم دروازه‌های شهر اورشلیم را از غروب آفتاب روز جمعه ببندند و تا غروب روز شَبّات باز نکنند. چند نفر از افراد خود را فرستادم تا دم دروازه‌ها نگهبانی بدهند و نگذارند روز شَبّات چیزی برای فروش به شهر بیاورند.
\v 20 تاجران و فروشندگان یکی دو بار، جمعه‌ها، بیرون اورشلیم، شب را به سر بردند.
\v 21 ولی من ایشان را تهدید کرده، گفتم: «اینجا چه می‌کنید، چرا شب را پشت دیوار به سر می‌برید؟ اگر بار دیگر این کار را بکنید، متوسل به زور می‌شوم.» از آن روز به بعد، دیگر روزهای شَبّات نیامدند.
\p
\v 22 سپس به لاویان دستور دادم خود را تطهیر کنند و دم دروازه‌ها نگهبانی بدهند تا تقدس روز شَبّات حفظ شود.
\p ای خدای من، این کار مرا به یاد آور و برحسب محبت بی‌پایانت به من رحم کن.
\p
\v 23 در آن روزها عده‌ای از یهودیان را دیدم که از قومهای اشدودی، موآبی و عمونی برای خود زنان گرفته بودند
\v 24 و نصف فرزندانشان به زبان اشدودی یا سایر زبانها صحبت می‌کردند و زبان عبری را نمی‌فهمیدند.
\v 25 پس با والدین آنها دعوا کردم، ایشان را لعنت کردم، زدم و موی سرشان را کندم و در حضور خدا قسم دادم که نگذارند فرزندانشان با غیریهودیان ازدواج کنند.
\p
\v 26 سپس گفتم: «آیا این همان گناهی نیست که سلیمان پادشاه مرتکب شد؟ سلیمان در میان پادشاهان دنیا نظیر نداشت. خدا او را دوست می‌داشت و او را پادشاه تمام اسرائیل ساخت؛ ولی با وجود این، همسران بیگانهٔ سلیمان، او را به بت‌پرستی کشانیدند!
\v 27 حال که شما زنان بیگانه برای خود گرفته و به خدای خویش خیانت کرده‌اید، خیال می‌کنید ما این شرارت شما را تحمل خواهیم کرد؟»
\p
\v 28 یکی از پسران یهویاداع (پسر الیاشیب کاهن اعظم) دختر سنبلط حورونی را به زنی گرفته بود، پس مجبور شدم او را از اورشلیم بیرون کنم.
\p
\v 29 ای خدای من، کارهای آنها را فراموش نکن، چون به مقام کاهنی و عهد و پیمان کاهنان و لاویان توهین کرده‌اند.
\p
\v 30 پس قوم خدا را از بیگانه‌ها جدا کردم و برای کاهنان و لاویان وظیفه تعیین نمودم تا هر کس بداند چه باید بکند.
\v 31 ترتیبی دادم تا به موقع برای مذبح هیزم بیاورند و نوبر محصولات را جمع‌آوری کنند.
\p ای خدای من، مرا به یاد آور و برکت ده.